بعد از قانون قبلی دوباره به یک قانون دیگر رسیدم؛ عجب قانون یابی شدم این روزها! البته مطمئنا اینها قانونهای کشف نشده نیستند و شاید به نظر شما خیلی هم پیش و پا افتاده بیان؛ ولی من دوست دارم وقتی چیزی را با تمام وجود حس می کنم آن را برای خودم به صورت قانون در بیارم تا بتونم اونو برای همیشه تو خودم زنده نگه دارم. شاید باورتون نشه، ولی من قبلا با عمل کردن و اعتقاد داشتن به همین چیزهای ساده و پیش و پا افتاده نتایج خیره کننده گرفتم.
و اما قانون،
برای بهتر روشن شدن موضوع در ادامه دو تجربه ای که همین امروز برای من در دانشگاه اتفاق افتاد را ذکر می کنم. البته قبلش لازمه یه بک گراندی از خودم بدم که من اصولا در کل زندگی ام آدم درس نخوان و چند ساعت قبل از امتحانی و از طرف دیگر آدم به اصطلاح "دقیقه نودی" بودم و هر کاری را تا وقت برای انجام آن تنگ نمی شد انجام نمی دادم.
یکی از استادهای ما که حس می کرد بچه ها درس رو خوب نگرفتن هفته پیش یکدفعه گفت این فصل رو خوب بخونید، هفته دیگه می خوام امتحان بگیرم... خلاصه پافشاری کرد و قرار شد امتحان رو بگیره. حالا من رو بگید، اصلا سر اکثر کلاسهای اون فصل نرفته بودم و چیز زیادی سر در نمی آوردم، ولی یه حسی بهم گفت "خوب بخون اینو تا نمره عالی بگیری" خلاصه من همون روز جزوشو جور کردم و پس فرداش تو کتابخونه نصف فصل رو خوندم. امروز صبح هم قبل از کلاس قشنگ مطالعه کردم و نیمچه آماده رفتم سر کلاس. خلاصه استاده 3 تا سوال کلکیه کنکوری داد که من دو تاشو تونستم حل کنم. وضع بچه ها هم به کلی خراب بود و اوضاع تقلب هم داغ. خلاصه بعد از جمع کردن برگه ها مال منو کشید بیرون و گفت فلانی کیه، منم با خودم گفتم ای دل غافل حتما گند زدم(یکی از بچه ها حسابی منو در مورد یکی از جوابهام به شک انداخته بود) ازم پرسید اینو چطوری حل کردی و منم کامل توضیح دادم. خلاصه اینکه فقط من اونو حل کرده بودم و بقیه از رو هم و از روی من نوشته بودن، ولی از اونجا که بالاخره معلوم میشه کی حل کرده و کی کپی، من حسابی سر کلاس تاپ شدم و مورد تمجید استاد قرار گرفتم و این یعنی اینکه برای پایان ترم تضمین.
بعد از این قضیه با خودم گفتم اینم از جواب چند ساعت درس خوندنت.
امروز برای درس دیگه قرار بود پروژه برنامه نویسی ارائه بدم. من هم یک پروژه ورداشته بودم که برای خودم حسابی ساده ولی در عین حال بسیار دهن پر کن و پیشرفته به نظر می رسید. خلاصه با اینکه کار برام ساده بود از یک هفته پیش نشستم با حوصله و با رعایت همه اصول و استانداردها برنامه رو نوشتم. با اینکه کار تمام شده بود باز هم چند نوبت روش کار کردم و چند چیز اضافه بر بنا هم به برنامه اضافه کردم. امروز برای ارائه رفتم و خیالم هم حسابی از بابت پروژه و نحوه ارائه راحت بود. خلاصه استاد اومد بالاسر من و در طول مدت 10 15 دقیقه ای که من توضیح می دادم فقط خیره شده بود به مانیتور و مرتب می گفت، احسنت، عالی، خیلی عالیه و فقط یکجا تونست از من ایراد بگیره که اون هم مربوط می شد به یک محاسبه ریاضی که باعث شد من متوجه اشتباهم بشم. بقیه هم اکثرا پروژه آماده گرفته بودن و ازش درست هم سر در نمی آوردن و به طور کلی سر برنامه نویسی لنگ میزنن. خلاصه باز هم تلاش من بیشتر از حدی که انتظار داشتم نتیجه داد و استاد علاوه بر دادن نمره کامل چنان ستاره ای جلوی اسم من کشید که کاغذ داشت سوراخ می شد و باز هم برای پایان ترم تضمین.
اینها دو مثال ساده و گذرا بودند، ولی به عنوان یک قانون، اصل، باور، ایمان دارم که هر تلاشی که می کنم چند ده برابر میزان خودش نتیجه و فیدبک مثبت می دهد و مطمئنم در مورد هر کسی هم که این باور را داشته باشد، اوضاع به همین گونه هست. باور کنید تلاشهای ما خیلی بیشتر از چیزی که فکر می کنیم باارزش هستند و به اعتقاد خودم هر چقدر این ارزش ها رو درک کنیم به همان میزان فیدبک مثبت از آن می گیریم.
و اما قانون،
هر تلاشی که انجام دهی، نتیجه آن را دریافت خواهی کرد.اگر بخواهم بیشتر توضیح دهم اینکه منظورم تنها از جهت مثبت قضیه است (به منفی اش کاری ندارم) "هر کاری که بکنی و هر تلاشی که انجام دهی بالاخره نتیجه خوب و مثبت آن را خواهی گرفت، شاید دیر یا زود داشته باشه ولی بی برو و برگرد نتیجه اش را خواهی گرفت".
برای بهتر روشن شدن موضوع در ادامه دو تجربه ای که همین امروز برای من در دانشگاه اتفاق افتاد را ذکر می کنم. البته قبلش لازمه یه بک گراندی از خودم بدم که من اصولا در کل زندگی ام آدم درس نخوان و چند ساعت قبل از امتحانی و از طرف دیگر آدم به اصطلاح "دقیقه نودی" بودم و هر کاری را تا وقت برای انجام آن تنگ نمی شد انجام نمی دادم.
یکی از استادهای ما که حس می کرد بچه ها درس رو خوب نگرفتن هفته پیش یکدفعه گفت این فصل رو خوب بخونید، هفته دیگه می خوام امتحان بگیرم... خلاصه پافشاری کرد و قرار شد امتحان رو بگیره. حالا من رو بگید، اصلا سر اکثر کلاسهای اون فصل نرفته بودم و چیز زیادی سر در نمی آوردم، ولی یه حسی بهم گفت "خوب بخون اینو تا نمره عالی بگیری" خلاصه من همون روز جزوشو جور کردم و پس فرداش تو کتابخونه نصف فصل رو خوندم. امروز صبح هم قبل از کلاس قشنگ مطالعه کردم و نیمچه آماده رفتم سر کلاس. خلاصه استاده 3 تا سوال کلکیه کنکوری داد که من دو تاشو تونستم حل کنم. وضع بچه ها هم به کلی خراب بود و اوضاع تقلب هم داغ. خلاصه بعد از جمع کردن برگه ها مال منو کشید بیرون و گفت فلانی کیه، منم با خودم گفتم ای دل غافل حتما گند زدم(یکی از بچه ها حسابی منو در مورد یکی از جوابهام به شک انداخته بود) ازم پرسید اینو چطوری حل کردی و منم کامل توضیح دادم. خلاصه اینکه فقط من اونو حل کرده بودم و بقیه از رو هم و از روی من نوشته بودن، ولی از اونجا که بالاخره معلوم میشه کی حل کرده و کی کپی، من حسابی سر کلاس تاپ شدم و مورد تمجید استاد قرار گرفتم و این یعنی اینکه برای پایان ترم تضمین.
بعد از این قضیه با خودم گفتم اینم از جواب چند ساعت درس خوندنت.
امروز برای درس دیگه قرار بود پروژه برنامه نویسی ارائه بدم. من هم یک پروژه ورداشته بودم که برای خودم حسابی ساده ولی در عین حال بسیار دهن پر کن و پیشرفته به نظر می رسید. خلاصه با اینکه کار برام ساده بود از یک هفته پیش نشستم با حوصله و با رعایت همه اصول و استانداردها برنامه رو نوشتم. با اینکه کار تمام شده بود باز هم چند نوبت روش کار کردم و چند چیز اضافه بر بنا هم به برنامه اضافه کردم. امروز برای ارائه رفتم و خیالم هم حسابی از بابت پروژه و نحوه ارائه راحت بود. خلاصه استاد اومد بالاسر من و در طول مدت 10 15 دقیقه ای که من توضیح می دادم فقط خیره شده بود به مانیتور و مرتب می گفت، احسنت، عالی، خیلی عالیه و فقط یکجا تونست از من ایراد بگیره که اون هم مربوط می شد به یک محاسبه ریاضی که باعث شد من متوجه اشتباهم بشم. بقیه هم اکثرا پروژه آماده گرفته بودن و ازش درست هم سر در نمی آوردن و به طور کلی سر برنامه نویسی لنگ میزنن. خلاصه باز هم تلاش من بیشتر از حدی که انتظار داشتم نتیجه داد و استاد علاوه بر دادن نمره کامل چنان ستاره ای جلوی اسم من کشید که کاغذ داشت سوراخ می شد و باز هم برای پایان ترم تضمین.
اینها دو مثال ساده و گذرا بودند، ولی به عنوان یک قانون، اصل، باور، ایمان دارم که هر تلاشی که می کنم چند ده برابر میزان خودش نتیجه و فیدبک مثبت می دهد و مطمئنم در مورد هر کسی هم که این باور را داشته باشد، اوضاع به همین گونه هست. باور کنید تلاشهای ما خیلی بیشتر از چیزی که فکر می کنیم باارزش هستند و به اعتقاد خودم هر چقدر این ارزش ها رو درک کنیم به همان میزان فیدبک مثبت از آن می گیریم.