وقتی از هواپیما در فرودگاه دهلی پیاده شدم هیچ ایده ای نداشتم، تجربه سفر آنچنانی نداشتم و حتی به علت قطعی اینترنت چند روزه نتوانسته بودم از طریق اینترنت اطلاعاتی در مورد هند و یا مکانی برای اقامت پیدا کنم. امید داشتم که در فرودگاه امام خمینی و بعد از آن در فرودگاه دهلی کمی بتوانم به اینترنت وصل شوم اما در هیچکدام موفق نشدم. البته هواپیمای ماهان که انصافا نو هم بود و فقط یکسال کار کرده بود، ظاهرا امکانات اینترنت داشت اما وصل نبود و بی فایده.
به ناچار به دنبال چند ایرانی راه افتادم تا یکوقت در مرحله کنترل گذرنامه به مشکلی بر نخورم. در سالن خروجی فرودگاه قید آنها را هم زدم و بیرون زدم. چیزی که کار را کمی دشوار می کرد تصور من از هند بود که از این و آن شنیده بودم که در آنجا به علت دزدی و نبود امنیت خیلی باید مواظب بود. این حرفها باعث شده بود که من فکر کنم در اینجا همه دزد هستند و اگر یک لحظه غفلت کنم به افراد دور و ور فرصت داده ام تا تمام پول و کیف من را ببرند و یا حتی اگر مقاومت کنم من را بکشند.
اما واقعیت چیز دیگری بود، در همان بیرون فرودگاه تنهایی من هم پایان یافت و با یک جوان هندی که از ایران آمده بود آشنا شدم. مظهر فارسی را خیلی خوب صحبت می کرد و شب را با او در فرودگاه گذراندیم. در همان شب اول او اطلاعات زیادی در مورد هند و همه چیز آن به من داد و من تقریبا فهمیدم به چگونه جایی آمده ام. همین باعث شد که وقتی صبح زود سوار بر اتوبوس به سمت مرکز شهر دهلی حرکت کردیم، از خیابانهای کثیف و افراد بی خانمان اطراف آن که در حال شستشوی خود با آب لجن کنار خیابان بودند زیاد تعجب نکنم.
مظهر برخلاف اکثر هندی ها فردی زرنگ و زیرک بود و همین کار را برای اعتماد کردن به او دشوارتر می کرد.
ممکن است ادامه داشته باشد...
به ناچار به دنبال چند ایرانی راه افتادم تا یکوقت در مرحله کنترل گذرنامه به مشکلی بر نخورم. در سالن خروجی فرودگاه قید آنها را هم زدم و بیرون زدم. چیزی که کار را کمی دشوار می کرد تصور من از هند بود که از این و آن شنیده بودم که در آنجا به علت دزدی و نبود امنیت خیلی باید مواظب بود. این حرفها باعث شده بود که من فکر کنم در اینجا همه دزد هستند و اگر یک لحظه غفلت کنم به افراد دور و ور فرصت داده ام تا تمام پول و کیف من را ببرند و یا حتی اگر مقاومت کنم من را بکشند.
اما واقعیت چیز دیگری بود، در همان بیرون فرودگاه تنهایی من هم پایان یافت و با یک جوان هندی که از ایران آمده بود آشنا شدم. مظهر فارسی را خیلی خوب صحبت می کرد و شب را با او در فرودگاه گذراندیم. در همان شب اول او اطلاعات زیادی در مورد هند و همه چیز آن به من داد و من تقریبا فهمیدم به چگونه جایی آمده ام. همین باعث شد که وقتی صبح زود سوار بر اتوبوس به سمت مرکز شهر دهلی حرکت کردیم، از خیابانهای کثیف و افراد بی خانمان اطراف آن که در حال شستشوی خود با آب لجن کنار خیابان بودند زیاد تعجب نکنم.
مظهر برخلاف اکثر هندی ها فردی زرنگ و زیرک بود و همین کار را برای اعتماد کردن به او دشوارتر می کرد.
ممکن است ادامه داشته باشد...
هیچ نظری موجود نیست:
پست کردن نظر
برای نظر دادن در صورتی که از قبل شناسه ای در بلاگر ندارید، می توان با انتخاب گزینه نام/آدرس اینترنتی و وارد کردن نام خود، نظرتان را درج کنید.
توجــــــــــــه:
متأسفانه قسمت نظر دادن برای کاربران داخل ایران پالایش شده است! و کاری هم از دست ما بر نمی آید و تنها راه این است که تمهیداتی از طرف کاربران داخل ایران اندیشیده شود!